رمان عاشقانه

بهترین رمان های عاشقانه, ترسناک

رمان عاشقانه

بهترین رمان های عاشقانه, ترسناک

۱۸
خرداد
۹۸



همونطور که داشتم تند تند آماده میشدم که برم دانشگاه زیر لب هی با خودم غر می زدم:

امروزم دیر می رسم، ای خدا نشد من یه روز زود از خواب بیدار بشم،کوله پشتیمو برداشتمو

از اتاق زدم بیرون، مامان تو آشپزخونه بود، همونطور که به سمت در می رفتم بلند گفتم: مامان من رفتم

مامان: دختر بیا صبحونه بخور .... بقیه در ادامه مطلب

  • mehdi amiri